سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سخن گویید تا شناخته شوید که آدمى زیر زبانش نهان است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :4396
تعداد کل یاداشته ها : 1
103/2/30
10:41 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
فرشته جون[0]
سلام عزیزای دلم به وبلاگ خودتون خوش اومدید برید خوش بگذرونید اهای عشقم نظر یادت نره

خبر مایه

به نام اون مهربونی که منو دیوونه تو کرد و تو رو دیوونه دیگری . عزیزم سلام ! حالا که دارم از چکه های

کوچیک اشک واسه کلمه های آشفته ی ذهنم یه چیزی شبیه قایق می سازم اینجا شبه ، نه فکر کنی

حالا شبه ، نه عزیزم همیشه شبه تا تو یه وقتی ، یه روزی از راه دور با یه فانوس نقره ای بیای و یه ریزه

نور بپاشی رو غریبی این دشت . آره واست می گفتم اینجا شبه ، چند چکه از تولد تیر گذشته ، مردم

غرق خوابن ، یه دسته تو خواب ناز و یه دسته تو خواب غفلت ، شایدم همونایی که تو خواب غفلتن ،

چشاشون به آسونی رو هم رفته و به خواب ناز فرو رفتن ، ماه خودشو پخش کرده تو دشت آسمون ،

دست آرزوهای یه آدم غریب تو کوچه پس کوچه های دیار غربت از دستش رها شده و اون داره تو جنگل

آدمای جورواجور دنبالش می گرده ، چندتا رود کوچیک دارن به اتفاق هم با کلی ذوق و شوق می ریزن به

اقیانوس ، یه نسیم خنک داره زلفای بید مجنون پشت یه باغ متروکو با احتیاط شونه می زنه مبادا بید

مجنون دردش بیاد و با صدای آه کشیدنش شاپرکایی که زیر اون لونه دارن خوابشون آشفته بشه ، یه

دختر عاشق وایساده تو ساحل دریا و با وحشت داره به حلقه ی طلایی کوچیک توی انگشتش نگاه

میکنه و زیر لب زمزمه می کنه ، یه فانوس هم توی دستای نگرانش در حال لرزیدن و نور پاشیدنه ،

دخترک گمشدشو از دریا می خواد ولی دریا با تموم مهربونیش که من و تو ازش سراغ داریم ، بی اعتنا

به التماس دخترک مث گذشته موجای بلندشو به صخره های کنار ساحل تقدیم می کنه و حتی از روی

ترحم یه نگاه به دختر نمی اندازه ، آره عزیزم حالا که دارم برات می نویسم شاید دو دست نیازمند موندن

بین زمین و آسمون ، اما یه دل شکسته زودتر از اون دو تا دست ، پرکشیده و رفته تا ملکوت داره اون بالا

واسه خوشبختی چشمای ناز اونی که بیشتر از همه دوستش داره دعا می کنه شاید حالا یه عاشق

بی قرار از شدت دیوونگی ستاره های خیالی آسمون رویاهاشو می شمره و چون هیچ وقت تمومی

ندارن خوابم به چشماش نمیاد ، شاید تو این تاریکی محض یه آدم غریب دور از چشم اونی که تمام

زندگیشو با چشماش ازش گرفته ، تفال زده به کتاب سرنوشت ، اما حیف که می دونه هرورقی در بیاد

یکی از خاطره های غم انگیزشه که تکرارش دیگه آرومش نمی کنه شایدم یکی مثل من داره واسه یکی

مثل تو یه چیزایی می نویسه که می دونه همیشه همین شکلی مثل یه سوال بی پاسخ باقی می

مونن ، اما نمیدونم چرا می نویسم ، شاید به همون دلیلی که اسمش بی دلیلیه . حالا شاید یه شاعر

لحظه های دلتنگی داره واسه شعر ناتموم خوشبختیش با خواهش و تمنا از بین گل و درخت و شاپرکای

بی خواب قافیه پیدا می کنه ? یکی ام شاید آب رنگ خاطره های بد و خوب گذشتشو پخش کرده روی

تابلوی خط خطی و آشفته ی ذهنش تا ببینه آخر و عاقبت نفس کشیدناش زیر سقف این آسمون کبود

به کجا می کشه .

یکی شاید حالا تو این دم دمای بامداد تابستون با حوصله ی غلیظ یه دستی به سر و روی گلدونای

اطلسی باغچه شون کشیده و بلا اشکای زلالش ایوون مرمری خاطره های نازنین گذشته شو شسته و

آب پاشی کرده ? بعد داره با دستای خسته ش ریزه های خاطره رو آروم آروم رو طاقچه ی بلند یادگاریش

 می چینه مبادا زیر دست و پای گلدونا بمونن و محو بشن .

آره عزیزم اینجا شبه ? یه شب تابستونی کوتاه ? اما همه ام خواب خواب نیستن ? یکی شاید رو به روی

تابلوی دوستت دارم یادگاری اونی که تموم زندگیشه وایساده و داره با گونه های سرخ از خجالت ازش

می پرسه (( یعنی واقعا دوسم داری ؟ )) یکی ام داره زیر نور مهتاب چشماشو صرف نوشتن شعر

سعدی می کنه ? تا حالا هزار و یکبار نوشته همه عمر بر ندارم . . . اما ندارمشو بد نوشته همش سر

میم آخر خراب شده و اون دوباره از اول شروع کرده به نوشتن ? یکی ام اون دورا پشت مه تردید اونجا که

آدماش همه مث صخره های کنار دریا فقط آدمو تماشا می کنن یه جام بلور گذاشته کنار دستش هی پر

اشکش می کنه می بره می پاشه تو کوچه و برمیگرده ? زمستون و تابستون نمیشناسه ? همیشه

پنجرش بازه ? خودشم اگه بیدار باشه پشت پنجرس ? خوابم که باشه یعنی یه وقت اشتباهی چشماش

برن رو همدیگه ? همش خواب پنجره های بازو میبینه ? و دونه های اسفندی که واسه سفرکرده ی

نازنینش دود می کنه ? یکی ام یه عکس قشنگ گذاشته کنارشو  داره باهاش درد و دل می کنه ? گاهی

عکسو نوازش می کنه ? گاهی میذارتش رو قلبش ? گاهی ام رو چشاش ? رو مژه های خیس و بارون

خوردش ? یه وقتم براش شعر میخونه ? فال میگیره ? بی پرده واست بگم با عکسه زندگی می کنه ?

میدونم عزیزم من واسه تو نامه می نویسم اما قصه ی ساکنان اون طرف دنیا رو هم برات نوشتم .

ببخش حالا دیگه از تو واسه خودت می نویسم . راستش دوریت بدجوری دیوونم کرده ? عکست همچین

افتاده تو حوض خاطره هام که انگار داره از تو آب صاف و شفافش باهام حرف می زنه ? ماهیای قرمز و ناز

یادگاریت گاهی از زیر آب بالا میان و بیشتر به این دل آتیش میزنن تا میام دو کلام حرف عاشقونه بدرقه

راه آبیشون کنم غیبشون میزنه ? روزگارو میبینی حالا ماهیا هم دوس دارن سر به سرم بذارن ? نازنین

مریم ? با تابستون چه میکنی ؟ به نظرم تابستون امسال همه ی گرماشو رو پیشونی آدمای خسته

نریخت نصفیشم ریخت رو دلا و آتیشا رو شعله ور تر کرد . کاش همه ی گرمارو می ریخت رو گونه های

سرخ و پیشونی های بخار گرفته ? اینجوری خیلی بهتر بود لااقل خیال دلای عاشقی که حرارت داغشونو

تازه تر می کنه آسوده تر میشد ? راستی تو می دونی چرا امسال تاستون اون اتفاقایی که نباید بیفته

زودتر از اونی که فکرشو بکنی می افته ? اما اونایی که باید بیفته هیچ وقت نمی افته ? و ماها اغلب

گرفتار دسته دومیم ? یه چیزی مث یه کوله بار پر فکرای آشفته با چندتا نگرانی بی دلیل و یکی دو تا غصه

کم رنگ تو حاشیه ی متن بلند زندگی آزردت کرده انگار وقتی می پرسم خسته از منی یا سرنوشت ?

بعد یه کم مکث می مونی چی جوابمو بدی که هم راست باشه هم غصه های منو بیشتر از اینی که

هست نکنه ? همه ی لبخنداتو گذاشتی واسه فصل تولدت ? واسه جشن دلای دیوونه ? هیچ وقت دوست

نداشتم و ندارم واسه کسی چیزی بخونم ? فرقی نمیکنه چه شعر عاشقونه باشه چه متن پاییزی و غم

انگیز ? اما بذار این بارم برات اعتراف کنم من عاشق اون لحظه هام که واست شعر و نامه بخونم ? واسه

اون وقتایی که دور از چشمای دنیای پرهیاهوی اینجا تا آخرش قشنگ نگام می کنی ? جوری که دلم می

خواد ? لابه لاش یه چیزی اضافه کنم که هیچ وقت خوندنم تموم نشه باید اون وقتی که دور از نگاه چشم

عاشقم تمام مهربونیتو تو یه نگاه بلند و پرمعنی می ریزی و می پاشی رو حرارت گونه هام ? چشماتو با

احترام غرق بوسه کرد ? باید فرشته ها رو خبر کرد از اوج اون نگاه قشنگت واسه ستاره های آسمون

عکس یادگاری بگیرم ? باید اون موقع گلای سرخ پنهانی رو که تو حاشیه ی ارغوانی نگاه نازت نشسته

چید و تو گلدون خاطره ها واسه همیشه ابدیش کرد ? باید اون وقت فقط یه نقاش بود یه کسی بود که

وقتی عاشقیش گل می کنه هم نقاشه ? هم عاشق ? هم شاعره و هم پروانست ? باید مجنون بود ?

خب می دونم وقتی تمام وجودم پیش چشمای نازت وقت خوندن می لرزه ? مث کبوتری که لای برفای

سفید زمستون ? آخرین لحظه های زندگیشو سپری می کنه با یه نگاه معصوم و عمیق جواب همه ی

نامه مو میدی ? اون وقت واسه اینکه بیشتر از این خجالت نکشم به روی منم نمیاری که آره یکی دو دیقه

ی پیش یکی داشت با تمام دلش جلوی چشات پرپر میشد ? بالاخره که اینجوری برات بگم سایه ی

لطفت افتاده رو تمام زندگیم ? با اینکه تو دیگه مث گذشته ها زود به زود اسممو صدا نمی کنی با اینکه

نمی دونم چرا داری به یه زندگی دیگه عادتم میدی ? اما من هنوز دیوونتم ? دیوونه ی موج نگاه نازنینتم ?

وقتی با عبورش مثل صاعقه ? تمام شکوفه های آرزومو میریزه رو زمین تخیلم و میره .

دیگه حتی نمی دونمای عمیقتم مثل گذشته نیست ? دیگه با رغبت به پرسشام جواب نمیدی ? تازه اگه

جواب بدی ! یه سوال کنم جون اونی که دوسش داری منم ندیده به خاطر تو دوسش دارم نه که فکر کنی

اونجوری یه وقت . . . غصه نخور احترامشو دارم فقط همین ? خلاصه جون همون بهم میگی چی شد ؟ تو

حاشیه ی عشقمون با خطای ناز و سایه روشنای مهربون و سایبون مخملیش یه دفه چه اتفاقی افتاد ؟

اون موقع من و تو کجا بودیم وقتی یکی همه ی اون چیزی رو که پای عشقمون ریخته بودیم مث توتای زیر

درخت جمع کرد و برد و جادومون کرد .

آره عزیزم ? تو می دونی ? می دونی و نمیگی ? دلت نمیاد بگی شایدم هیچکدوم از اینایی که واست

گفتم نیست ? جون شمعدونیای صورتی من کاری کردم که خاطر ابریشمیت تحمل سنگینیشو نداشت ؟

چیزی که گفتم مجازاتش به اندازه ی چندتا دوست ندارمه ؟ واسه ی دیه این حرف آوردن یه قلب شکسته

کافی نیست ؟ با یه دل که تا حالا هزار تا آرزو کرده جلو چشای نازت قربونی بشه ؟ می دونم تموم که

شد با وجود همه ی سطرهای غم انگیزش بازم سکوت می کنی و سکوت یعنی . . . یادته اون وقتا

هرچقدرم که پیش هم بودیم واسه حرفایی که معلوم نبود یه هوا از کجا سرازیر میشن وقت کم می

آوردیم اما حالا درست برعکس اون وقتا همیشه یادت بود ? همه چی یادت بود ? یادت بود چی صدام

کنی ? چقد با مهربونی میگفتی مریم ? اما حالا سالی ? ماهی ? یه بارم که میای صدام کنی قبلش یکی

دو تا اسم میگی تا یادت بیاد اونی که هر لحظه هزار بار واست میمیره اسمش چیه ? نمی دونی که دلم

چقد واست تنگ شده ? هم واسه الانت ? هم واسه گذشتت ? تقصیر تو نیست ? نمی دونی چقدر

دوست دارم ? یادته با مریم گفتنت دنیا تکون می خورد اون وقت همه حسرت عشق مقدسمونو می

خوردن ? یه جوری میگفتی مریم که انگار هزارتا حرف نگفته لا به لاش پاشیده بودی ? شاید اون وقتا

مریمت بودم اما حالا . . . شاید اون وقتا یه کم دوسم داشتی یا این جوری نشون میدادی ? همون وقتا که

زیاد منتظرم نمی ذاشتی ? دلت نمی اومد تب غصه هام سر به فلک بکشه ? اما حالا ام گلی ? نازنینی ?

حالا هم مثل اون وقتا عاشقتم ? می میرم واسه یه لبخند نازت ? جرقه ی یه نگاتو با هزارتا دنیا عوض

نمی کنم ? دلم می خواد زمین و آسمون و سیاره ها و ستاره ها آواره شن رو تک تک آرزوهام ? اما نگاه

قشنگ تو ? تو مسیر زندگی یه خراش کوچیکم برنداره ? فقط دلم می خواد بگی چیکار کردم ? می دونم

همیشه حق با تو ا............. تو لغت نامه عاشقی هزار و یک مولف بی قرار تا حالا این اصل نارنجی رو به

زبون تمام قلبای دنیا ترجمه کردم که همیشه حق با اونیه که خوابو ازت گرفته ? بجاش عشقشو پاشیده

تو سرزمین شرجی چشات ? لااقل علتشو برام بگو ? جون اونی که شقایق تره ? عاشق تره ? این بار بیا

و محض خاطر عاشقایی که یه شب آفتاب نزده دل و زدن به دریای سرنوشت و واسه همیشه تو گرگ و

میش هوا گم شدن ? سکوت نکن و راستشو بهم بگو ? زحمتی نبود روزی چند لحظه ی ناقابل خودتو بذار

جای من ? ببین چی می کشی ؟

گاهی خبر بگیر ببین اینی که به زور اسمشو گذاشتن زندگی چه جوری بدون تو ? به کام آرزوهای یه آدم

زهرش میشه ? یه لطفی کن هر ثانیه به این فکر نازنینت یادآوری کن ببین من چقد دوست دارم گرچه

خودش بهتر می دونه ? نکنه غصه بخوری نازنینم ? میخوام دنیا نباشه اگه یه دونه مروارید از آسمون اون

چشای نازت بریزه رو کتاب زندگیت ? آرزومه که تو مسابقه ی سرنوشت مدال اول خوشبختی رو بندازم تو

گردنت ? اون وقت آخر نگرانیته ? اون روز چه می کنی هردومون میریم یه جای خلوت واسه جشن تولد

آرزوهامون ? ماه و خورشید روشن می کنیم ? حالا یه کم صبر کن ? تحمل کنی ? کم کم امتحانا یکی بعد

دیگری تموم میشه و افتخارش واست می مونه و لذت زحمتای همیشگیت .

بی خبرت نذارم شمعدونیمون دیروز یه گل صورتی داد انقد بهت سلام رسوند که راستش از حسودیم

فقط یه کمیشو پاشیدم رو نامه ? گفتم اگه همه رو برات بگم ? یادت میره کی اصل نامه رو نوشته ? اون یا

من ؟ خلاصه که هنوز همون دخترکم ? همونی که اگه تو جنگل زندگی که آدما همه ی درختاشو بریدن و

جاش برجای بلند کاشتن ? دستمو از تو دستای مهربونت رها کنی راهشو همیشه گم می کنه ? بی

فانوس چشمات دخترک کجا رو داره بره جز هیچ ? از دور یک کهکشون ستاره ی پرنور رنگ دوست دارم با

یه سبد آرزوی کال رنگ انتظار با یه دنیا گل پونه هایی که روش حک شده منتظرتم واست می فرستم یه

آسمون کبوتر ? از اونا که چون عاشقن هرچی آزادشون کنی بازم برمیگردن تو قفس پیش صاحبشون به

نشونه ی پیمان سبزی که زیر کاج بلند اون کوچه ی بن بست اولا بستیم واست می فرستم ? دلم می

خواد یه سبد پر نارنج بذارم جلوی اسم قشنگت که هیچ وقت غبار رنج رو چشمای نازت نشینه ? تو

قفس دلم هنوز دو تا قناری عاشق به یاد عشقمون دارن نغمه ی غم انگیز می خونن ? یه نی لبک پر

آوازای محلی پرستوهای مهاجر فدای اولین کلامی که واسه جواب نامم میدی ? اگه ندی هم فدای لحظه

های سکوتت .

الهی آرزوهات تو گرمای زندگی برسند و کال نمونن ? الهی دس بلند نکرده ? نقلای اجابت دعات بریزه رو

سر تازه عروسای دشت خوشبختی ? الهی دس به خار بزنی گل بشه ? الهی شمعدونیای لب ایوون

شادیت هیچ وقت تب نکنه ? برگاشون بی هوا زرد نشه ? الهی هروقت خدای نکرده بغض کردی آنی بارون

بریزه و جای تو بغض آسمون بشکنه تا سبک بشی الهی اونی که دوسش داری بیشتر از تو دوست

داشته باشه ? بی قراریش انقدر سر به فلک بزنه که نه غرور تو بشکنه ? نه دل اون ? اون وقت اهل

آسمون یه کاری کنن که اون همونی بشه که تو میخوای ? یه خونه و دوتا گلدون و دو قناری و یه سقف

مرمری و دوتا مسافر که تو دو راهی جاده ی زندگی عاقبت بعد از کلی راه رفتن به هم می رسند ? سلام

می رسونند .

کاش یه معجزه ای بشه ? چه می دونم مثلا یه پیغامی از آسمون واست بیاد یکی بهت بگه که من چقد

دوست دارم این اخری اگه بشه دیگه هیچی نمی خوام ? اینم درد دلای دلم ? دلم می خواست خودش

فوران که کرد .

ببخش دیر شد ? حالا دیگه روی ماه تو با یه عشق عجیب از همین جا یعنی نزدیک نزدیک می بوسم و

میسپارمت به دست اونی که عشقتو سر دست دل من .

 

                                                               همیشگی ترین دیوونه و ابدی ترین عاشقت


90/12/28::: 12:43 ع
نظر()